حدیث دل و دلتنگی

دل نوشته ها و آثار نظم و نثر شاعر عبدالحمید خدایاری

حدیث دل و دلتنگی

دل نوشته ها و آثار نظم و نثر شاعر عبدالحمید خدایاری

تمنای دل،وصال محبوب

دل من آن چنان ترا میخواهد،


که به یک لحظه ی اندیشه ی تو،


به همان اولین تجسم چشمان پر طراوت تو،


قطره اشکی پر از ندیدن تو،           


به پیشواز خیال تو می آید.


می گشایم دو بازوانم را،


تا که گیرم در آغوشم آن خیالت را،

دنباله در ادامه مطلب

دل من آن چنان ترا میخواهد،


که به یک لحظه ی اندیشه ی تو،


به همان اولین تجسم چشمان پر طراوت تو،


قطره اشکی پر از ندیدن تو،           


به پیشواز خیال تو می آید.


می گشایم دو بازوانم را،


تا که گیرم در آغوشم آن خیالت را،


می نهم سر به روی شانه ی او،


می سپارم به شانه ی او گریه هایم را ...



دل من آن چنان ترا میخواهد،


که به یک لحظه ی اندیشه ی تو،


به همان اولین تجسم چشمان پر طراوت تو،


قطره اشکی پر از ندیدن تو،           


به پیشواز خیال تو می آید.


می گشایم دو بازوانم را،


تا که گیرم در آغوشم آن خیالت را،


می نهم سر به روی شانه ی او،


می سپارم به شانه ی او گریه هایم را ...


گریه گریه،


گریه گریه تا سحر،


آرزویی جز ز این بوده مگر؟


دیگر این یک خواب نیست،


نیست رویا،


تا میان مستی ام، تا در میان این وصال،


ناگهان بیداری ام آید سراغ.


خواب نیست این، اما حقیقت هم که نیست،


تا مبادا خسته گردد از من و از گریه ها!


این خیال توست در آغوش من،


دلبری بس مهربان و باوفا.


می زنم بوسه به روی چشم او،


من خمارم،


مستم از چشمان سِحرآلود او،


می فزایم مستی ام با بوسه بر لبهای او.


شب و روزم خیالت در بر است،


تمام درد تنهاییم را مرهم است.


به وقت آشفتگی هایم چنان گیرد مرا دست،


که گویم این از آن هم بهتر است!


آه،


آمد آن خیال دایم مست...


عبدالحمید خدایاری - 25/4/89

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد