حدیث دل و دلتنگی

دل نوشته ها و آثار نظم و نثر شاعر عبدالحمید خدایاری

حدیث دل و دلتنگی

دل نوشته ها و آثار نظم و نثر شاعر عبدالحمید خدایاری

سؤال های بی جواب کودک غزّه - اثر عبدالحمید خدایاری

سؤال های بی جواب کودک غزّه

بیا ای کودک غزّه
شکوه فصل زیتون است
کنون که غزّه ات درخون
تپیده بادلی پر خون
صدایت از پی فریاد
برای غزّه ی برباد
ستون دود وآتش را
به بازیش نمی خواند
زبهرعشق میهن را
چه مجنون وار می خواهد
صدای بمب ونارنجک
برای گوش آشنای او

غریب و مبهم وگنگ است

دنباله درادامه مطلب

ادامه مطلب ...

غیرت ، گوهر نایاب زمانه

شهر من شهریست آن سوی عشق
محبت را در آن جایی نیست
مردمانش سخت دل مرده اند
عشق به نهایت ذلت رسیده
ازچهره های ظاهرا" مظلومشان
دیده می شودناپاکی و بی غیرتی
دردلشان لانه کرده سخن چینی وبغض
که ؛ چشم فلانی چپ یا ناپاک است
غافل از این که،خودشان ناپاک ترند
دریدگی را به نهایت رسانده اند
این چه شهریست که برادراز برادر
دنباله در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

من تو را می خواهم

من ترا می خواهم


همچو پروانه که در ظلمت شب شعله را می خواهد


همچو بلبل که به هنگام سحر غنچه را می خواهد


با همه دوری تو از بر من، با همه جور و جفا بر دل من


من ترا می خواهم.


دل آشفته من را بربودی، اما


با همه بی دلی ام، من ترا از ته دل می خواهم

دنباله در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

تمنای دل،وصال محبوب

دل من آن چنان ترا میخواهد،


که به یک لحظه ی اندیشه ی تو،


به همان اولین تجسم چشمان پر طراوت تو،


قطره اشکی پر از ندیدن تو،           


به پیشواز خیال تو می آید.


می گشایم دو بازوانم را،


تا که گیرم در آغوشم آن خیالت را،

دنباله در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

پاک ترین خیال

 

ای پاک ترین خیال ذهن مشوّش من ...

 

تویی آن آرزوی بلند

 

دست من کوتاه! 

تویی آن دور دست خیال

 

پای من خسته!

 

تویی آن مظهر زیبایی و نور

 

چشم من بسته!

 

با تو بودن،رویای شیرین شبانه ام خواهد بود،

 

تا همیشه!

 عبدالحمید خدایاری - 20اسفند88- جیرفت

ریشه و بیشه لگدمال حیله و تزویر

ریشه و بیشه لگدمال حیله و تزویر

زندگی رنگ باخته
عشق بی معنی ، صداقت گوهری نایاب
درون بیشه ی قلبم
هوایی سرد و نمناک با اسب خود درتب و تاب
ریشه و بیشه لگدمال حیله و تزویر
چهره ات ساعتی با رنگ و ساعتی بی رنگ
دل من هم درگیر
رنگ تو زرد و پژمرده
رنگ من بی نهایت سخت وامانده
آه ای خدای من
کدام هیاهو باوریست؟!
عشق بی معنی ، رنگ زرد و پژمرده؟
یا نه
تمسخر و دهن کجی یک عدّه
با زبانی چرب و جایی نرم
سادگیم کار دستم داد!
- سادگی از جنسی گرم
صحنه را باخت من هم باختم
در درون خود به خود پرداختم
رازهایی بود با عمقی عجیب
با حضور نامرادی ها غریب
درد را با عمق آن دریافتم
عیب کار خویش را هم یافتم


ثبت شده در سایت شعر نو به تاریخ 20 اسفند90 به شماره سریال 165729 و آدرس :

http://www.shereno.com/12670/12367/165729.html

خیال باور سرد

چرا اینگونه خاموشی،برایت ناله هادارم
      مرا اینگونه باورکن
         خیال باورم سرد است
            فقط باناله ی گرمت دوباره گرم خواهدشد
عزیزنازنین من زبانی آتشین برگیر
       و این شولای درویشی را
           همیشه از تنت بر کن
             زبان زخم دنیا را به تیغی آتشین بر کن
من ازسردی و خاموشی بسی بیزار و بیمارم
        برای باور سردم
            مزاجی نرم می خواهم
          نه صفرایی،نه سودایی که از آنان نیز بیزارم

ثبت شده در تاریخ پنجشنبه 19 اسفند 1389 به شماره سریال 122487 در سایت شعرنو

عشق یعنی ...

عشق یعنی بزرگ کردن یک چیز به اندازه ی دنیا


و یا کوچک کردن دنیا به اندازه ی یک چیز،


یا زندگی کردن،تلف بودن،پلاسیدن،


یا نطفه ای را پرورش دادن برای زندگی کردن


و این تکرار تکرار است،اگر زندگی را دوست داشتم


هیچوقت موقع تولد گریه نمیکردم!!!


براستی کدام یک تعریف عشق است؟