رسالت راستین من و عشق
در لحظات آغازین عشق و تمنّابود که با پیامی از جنس درد و سوز ، آتش عشق پاک و خفته ات متبلور شد و مرا با شراره های اخگرین خود سوزاند و ذوقم را برای پاسخگویی تحریک کرد که من هم حدیث دلم را برایت اینگونه بنگارم که برایت هم قوّت قلب باشد وهم سندی مکتوب که آویزه گوش من باشد بعنوان یک تعهّد وملکه ای برای ذهن تو.
نفسم،انگشتانت ماه را نشانه رفته اند و چشمانت عمیق ترین واژه های هستی را می گریند واین حکایت از دردی جانکاه و طاقت فرسا دارد که عمری ست که با خود داری و تاکنون گوشی محرم و دلی پاک و زلال مثل خود نیافته ای که با او در میان بگذاری تا تکیه گاه بی کسی هایت و آرام بخش آلام و رنج هایت باشد.اکنون با حضورت در آستانه ی قلبم ، من نیز آمده ام تا با تو همدرد باشم واز این درد و رنج مشترک بهره ای برگیرم و تو را در این وادی تنهایی و بی کسی کس باشم واز این پس همراه و همسفرت باشم تا بلکه قدری از این آلام کهنه تو ومن - که اکنون ما شده ایم و به هم پیوند خورده ایم- تسکین یابد.
وقتی که آسمانی می شوی و زمین را ترک می گویی و در ماورای هستی ام قرار می گیری ، بیقراریت دیدنی و شنیدنی می شود آنگونه می شود که قصه اش در تکرار هیچ عشقی تاکنون یافت نشده و یافت نخواهد شد.
من سبک بال همیشه و در همه جاو در هر دم و لحظه همراهیت می کنم و تو نیز با نگاه مهرآمیزت تا امتداد بی انتها همراهم هستی که لحظه لحظه ی حضورت را با بند بند وجودم احساس می کنم.
نازنین من ،با حضور به هنگام و با نفس گرمت ، مسئولیتی فراتر از تصوّر برایم رقم زدی که هر چند سخت و طاقت فرساست اما دلچسب وگواراست که من با ثانیه ثانیه ی آن رؤیاپردازی می کنم و به بلندای قله ی قاف عشق پاکمان به پرواز در می آیم و در عین حال سخت مواظبم که با خطا و لغزشی شیطان لعین در قلبم که جایگاه حضور توست ، لنگر نیاندازد و عشق عفیفم را آلوده نسازد.
دلربای من ، با این مسئولیت خطیر دیگر من صدفی هستم که برای حفاظت از مروارید وجود تو ساخته و آبدیده شده ام . من با قضاوتت در مورد خودم که هراز چند گاهی سر می زند ، کاری ندارم. من فقط به دنبال رضایت و حفاظت از تو هستم که همانا رسالت راستین من و عشق من به توست .
ثبت شده در سایت شعرنو به تاریخ 90/04/04
به آدرس : http://www.shereno.com/post-11927.html