-
سرود جاودانگی علی(ع)
6 آذر 1390 22:39
سرود جاودانگی علی(ع) محشری دوباره رخ داده است زندگی سراسرماتم وبغض است غروب آسمان چه خون رنگ است سرخی شفق چه گلگون است شادی وشور وشیدایی ومستی بافرق بازعلی چه بیرنگ است محراب ومنبرعلی پرازخون است دل ما هم زکوفیان خون است بوی فتنه ازکوفه می آید دورویان پای کوبان ودررقصند محراب مسجدش پرازخون است صراط احمدش پر از چون است...
-
محمد قبله ی دین و ایثار
6 آذر 1390 22:33
محمد قبله ی دین است وایثار - ز روز مبعثش دنیاست بیدار محمدچشمه ی علم است ودانش - فروغ جاودان شور و خوانش محمد رهنمای راه حق است - سرود جاودان و نور حق است محمد سرور اهل یقین است - که دائم در صراط مستقیم است محمد قدرتش از لایزال است - نمود ربّ حیّ ذوالجلال است برای دیدن شور محمد - بباید رفت در دین محمد حمیدگرحق پرستی...
-
من از قصه زندگی ام نمی ترسم
6 آذر 1390 22:28
من از قصه زندگی ام نمی ترسم من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم. ای بهار زندگی ام اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست اکنون که باهایم توان راه رفتن ندارد برگردباز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا باز هم شانه هایت را مرهمی برایم قرار بده....
-
مادر ای مایه ی آرامش
13 تیر 1390 20:17
سپیدتر از آنی که روح بلند تو را در سیطره اوصاف محدودم درآورم. تو آرامشی هستی که بی قراری شب های کودکی ام، تو را خوب می شناسند. بوی مهر توست که همیشه رنگ امید به زندگی می دهد. تکیه گاه گام های کودکانه ام، رهنمای راه های ناشناخته ام و امیدهای فراز و نشیب زندگی ام! تو مام بلند عشقی، مادر! سپیدتر از آنی که روح بلند تو را...
-
هوای ابری و نبودنت و این دل من
13 تیر 1390 19:40
هوای ابری و نبودنت و این دل من وقتی دل آسمون میگیره ، هنگامی که ابرها کبود رنگ می شوند ، دل ابرها پر از باریدن میشه ... ابرها شروع می کنن به بارش و ریختن قطره های پاک بر زمین اون لحظه است که منم می گریم و آرزو می کنم در این هوای پر از احساس کنارم باشی صدات و بشنوم ، چشمانم نگاهت رو ببینه ، دستانم دست های مهربانت رو...
-
شمع چهارم شمع امید
13 تیر 1390 19:36
شمع چهارم شمع امید شمع ها به آرامی میسوختند. فضا به قدری آرام بود که میتوانستی صحبت های آن را بشنوی ... شمع اول : من دوستی هستم! با این وجود هیچ کس نمیتواند مرا برای همیشه روشن نگه دارد و من معتقدم که خاموش میشوم و آرام ارام خاموش شد ... شمع دوم : من اراده هستم با وجود این من هم مدت زیادی روشن نمی مانم و معلوم نیست تا...
-
باز هم ترانه بخوان
13 تیر 1390 19:10
باز هم ترانه بخوان مرا بانقش نگاه تو پیوندی است میان أیینه های غبارگرفته. بین یک مسیر همیشگی که سرشار از عطر یک خاطره شده است ، تو در قاب خاطره های من هنوز مثل گذشته می مانی. مثل وقتی که به انتها رسیدم وبهانه آغارم شدی. برای خستگی چشمهای من بازهم ترانه بخوان....به هر صدایی که میگذرد از اینجا می سپارم صدایم را، شاید...
-
یک گفتگوی طولانی
13 تیر 1390 18:57
یک گفتگوی طولانی می خواهم باهات حرف بزنم.یک گفتگوی طولانی.مثل آن موقع ها که همیشه در آغوشت بودم. باشم آن کودک تخس و لوس نازک دلت.نمی شد به من نه بگویی.نمی شد ردم کنی.نمی شد نبخشی ام. هرچند که کودک نبودم. اما آغوش ترا، کودکانه بودن زیبا بود. همه میگن که: کودک دلش کوچک است.کودک قوه تشخیص ندارد.بد و خوب را از هم نمی...
-
دوباره هوای چشمان تورا دارم
13 تیر 1390 18:41
دوباره هوای چشمان تورا دارم نگاهت آن قدر به آسمان دلت شبیه است که هر چقدر خسته و دل مرده وبی رمق باشم باز شوق زندگی به رگهای بی جانم می دود کاش هیچ وقت از حرف هایم خسته نشوی میشود با تو به ارامش و خوشبختی رسید. به تمام دیوارهای اتاقت حسادت میکنم آنچنان سخت تو را در بر گرفته اند که فرصت نمیکنی سری به تنهایی ام بزنی
-
عشق یعنی ...
13 تیر 1390 18:21
عشق یعنی بزرگ کردن یک چیز به اندازه ی دنیا و یا کوچک کردن دنیا به اندازه ی یک چیز، یا زندگی کردن،تلف بودن،پلاسیدن، یا نطفه ای را پرورش دادن برای زندگی کردن و این تکرار تکرار است،اگر زندگی را دوست داشتم هیچوقت موقع تولد گریه نمیکردم!!! براستی کدام یک تعریف عشق است؟